مهدی خزعلی : آنروز که اشباه الرجال، وکیل الدوله ها فریاد " اعدام باید گردد" در خانه مردم سر دادند، در خیابان طناب دار آویخته بر آینه ماشین و نوار سبز بسته به فرمان توجه مرا به خود جلب کرد، او می خواست بگوید، من فرمان در راه سبز دارم و سر بر دار! در این راه طناب دار، بزرگترین سلاح و آخرین همراه من است، او با نصب طناب دار در مقابل خویش می گوید:
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
امروز می بینم که همه باید طناب داری همراه داشته باشیم و مدعیان " النصر بالرعب " را خلع سلاح کنیم، عزت و هاله ترس را سر بریدند و خوش سماعی در جمع عاشقان بپا کردند، اینک از مردگان سربردار ما می هراسند، آنان را شبانه در دل خاک می کنند، از هاله می ترسند، نکند دنیا را روشن کند، آنان که ذلت ما را می خواهند، از عزت می هراسند، ما آرزو داریم که سر بردار بمیریم، ما طناب دار خویش همراه داریم و این شمایید که از مرگ ما بیم دارید، من سلاحی مرگبار تر از طناب دار خویش برای استبداد نمی شناسم، من رقص کنان و نغمه خوان به پای چوبه دار خواهم رفت، من اگر بر دار شوم، این استبداد است که گور خویش کنده است، از چه می ترسم، از این که بر فراز دار رسوایی ظالم را فریاد کنم؟ هرگز، این دیکتاتورها هستند که باید از پیکر بی جان من بر فراز دار بترسند و خواب راحت نداشته باشند.
بیایید هر کدام طناب داری بیاویزیم تا رعب و وحشت و ترس را به زانو درآوریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر