سعيد پورحيدر روزنامه نگار که پس از اعتراضات مردمی سال هشتاد و هشت دو بار دستگیر شد و در نهايت حکم ۵ سال زندان وی توسط شعبه ۲۶ بیدادگاه اسلامی تهران تاييد شد، در گفت وگويی با "کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران" شرحی از بدرفتاری ها در زندان، اتهامات مطرح شده عليه خود، شرايط نگهداری زندانيان در زندان اوين و در نهايت استفاده از شکنجه در مورد تعدادی از زندانيان سياسی در زندان اوين سخن گفت.
این روزنامه نگاران گفت دو بار بعد از اعتراضات هشتاد و هشت دستگیر شد، بار اول ۱۶ بهمن سال ۸۸ در منزل توسط ماموران وزارت اطلاعات که به مدت يکماه در بند ۲۴۰ اوين در انفرادی به سر برد و بار دوم هجده مهر سال ۸۹ پس از احضار به دادسرای اوين بازداشت و روانه بند ۳۵۰ شد تا پس از ۵۲ روز تا اعلام رای بیدادگاه تجديد نظر از زندان شد. با توجه به تاييد رای بدوی او از ايران خارج و هم اکنون در خارج از ايران به سر می برد.
در ادامه این گزارش آمده است: وی در خصوص اتهامات مطرح شده عليه خود گفت: « بازپرس با پنج اتهام فعاليت تبليغی عليه نظام، اجتماع و تبانی به قصد براندازی، اخلال در نظم عمومی، توهين به رنييس جمهور، توهين به مقدسات و زير سوال بردن احکام اسلام پرونده ام را به دادگاه فرستاد که در شعبه بيست و شش دادگاه انقلاب به رياست قاضی پيرعباس به پنج سال زندان و ده سال محروميت از روزنامه نگاری و پرداخت سه ميليون ريال جريمه نقدی محکوم شدم… در پرونده ای که برايم تشکيل شد جز مطالب وبلاگ شخصی و گفتگويم با رسانه های خارج از کشور هيچ دليل و مدرک منطقی برای بازداشت و يا محکوميت وجود نداشت.»
آقای پورحيدر در مورد بدرفتاری های انجام شده با خود در زندان به کمپين گفت: «سلول انفرادی حتی اگر قرار باشد يک زندانی هيچگونه شکنجه جسمی مضاعف يا اذيت و آزار فيزيکی را متحمل نشود خود مصداق بارز شکنجه روحی و روانی است . عمده ترين آزاری که در زندان بر من گذشت شکنجه روحی و روانی ( شکنجه سفيد ) بود و گهگاه شکنجه فيزيکی همچون ضرب و شتم در حين بازجويی، بی خوابی دادن و يکبار انداختن در بشکه آب سرد و يا ساعتها بصورت عريان نگه داشتن در هوای سرد . از شکنجه های روحی و روانی نيز می توان به ارائه اخبار و مطالب دروغ، تهديد به زدن شلاق، وادار کردن به پذيرش اتهامات غيراخلاقی، تهديد به بازداشت اعضای خانواده و يا دادن خبر کذب بازداشت همسر و پدر، پخش کردن صدای دخترم در يکی از جلسات بازجويی و اينکه می گفتند دختر و همسرت نيز بازداشت و در زندان هستند، تهديد به صدور احکام سنگين زندان، ممنوعيت ملاقات و تماس با خانواده می توان اشاره کرد.»
سعيد پور حيدر در ادامه به تشديد مشکلات جسمی اش در زندان اشاره کرد و ادامه داد: «قبل از زندان به خاطر بيماری قلبی ام روزانه از يک قرص استفاده ميکردم که ارمغان يک ماه سلول انفرادی برايم پس از آزادی شد استفاده روزانه سه قرص برای قلب و داروهای آرامبخش. همچنين بخاطر چهار روز اعتصاب غذا و شرايط انفرادی که در حالت طبيعی به کم کردن وزن زندانی منجر می شود در طول مدت يکماه نه کيلو وزن بدنم کم شد و يکبار نيز بعد از اتمام يکی از جلسات بازجويی دچار حمله قلبی شدم.»
وی وضعيت زندان را از نظر سرويس بهداشتی، فروشگاه، سيستمهای گرمايش و سرمايش، اوقات فراغت و امکان مطالعه زندانيان را اينگونه تشريح کرد: «وضعيت بندهايی که مختص نگهداری زندانی در سول انفراد است با بند عمومی بسيار متفاوت است. در سلول انفرادی که زندانی امکان دسترسی به فروشگاه، لوازم ورزشی، کتاب و …. را ندارد. برخی سلولها دارای سرويس بهداشتی فرنگی است و برخی نيز فاقد آن که زندانی در هر بار برای رفتن به دستشويی بايد با چشم بند و توسط زندانبان مراجعه کند…. در بند عمومی ۳۵۰ که محل نگهداری زندانيان سياسی است اوضاع کمی بهتر است. بند ۳۵۰ فروشگاه، حياط هواخوری، کتابخانه، لوازم ورزشی محدود، سيستمهای گرمايشی و ….. داشت و برخی امکانات ديگر که اکثرا با هزينه شخصی خود زندانيان تهيه شده بود.
سعيد پور حيدر در ادامه توضيح وضعيت بند ۳۵۰ زندان اوين گفت: «ساعت بيداری و خاموشی در بند ۳۵۰ وجود داشت اما در انفرادی زندانی حتی از اينکه چه ساعتی از روز يا شب است مطلع نبود. هفت صبح زمان ساعت بيداری و ده شب زمان اعلام خاموشی در بند ۳۵۰ بود . روزانه دوبار نيز آمار زندانيان گرفته ميشد . بطوريکه زندانيان بند عمومی روزانه دوبار به حياط رفته و سپس شمارش برای گرفتن آمار انجام می شد. هفت صبح آمار صبحگاهی و ۶ عصر آمار شبانه انجام ميشد . اما اينطور نبود که زندانيان موظف باشند در ساعات خاموشی لزوما خواب و يا در ساعت بيدار باش بيدار باشند . جز در دو نوبت گرفتن آمار که همه بايد حضور داشته باشند در بقيه ساعتهای شبانه روز اختيارمان با خودمان بود که بخوابيم يا بيدار باشيم .
روزنامه نگار زندانی وضعيت مطالعه در زندان را اينگونه توضيح ميدهد :کتابهای موجود در کتابخانه بند ۳۵۰ تماما کتابهايی بود که پس از تاييد مسئولان زندان وارد کتابخانه می شد و طبيعی است که غالبا اينگونه کتابها مورد پسند يا استفاده زندانيان سياسی قرار نگيرد . بسياری از کتابها قديمی و بقول دوستان بند کتابهای بی خطر و کم خطر بودند . شعر ، داستان ، رمان ، تاريخ ، مذهبی و بصورت محدود کتابهای سياسی در کتابخانه وجود داشت . در زمانی که من در بند ۳۵۰ بودم تنها تعداد اندکی از روزنامه های حامی دولت آنهم روزنامه های کم تيراژ بی اهميت بصورت روزانه به دستمان می رسيد که مهمترين بخش اين روزنامه جدول آنها بود. حتی روزنامه کيهان بر خلاف آنکه به بندهای زندانيان عادی می رفت به بند ۳۵۰ داده نمی شد اما پس از آنکه از زندان آزاد شدم از طريق دوستان متوجه شدم که ديگر همان روزنامه های بی خاصيت نيز ديگر در اختيار زندانيان قرار نميگيرد. اما در سلول انفرادی هيچ کتاب و روزنامه ای در اختيار زندانی قرار نميگيرد.»
سعيد پور حيدر با اشاره به بدرفتاری های انجام شده با ديگر زندانيان بند به کمپين گفت: «بسياری از دوستان زندانی در بند ۳۵۰ اوين که تجربه حضور در سلولهای انفرادی بندهای ۲۰۹ ، ۲۴۰ و بند دو-الف سپاه را داشتند به نوعی مورد شکنجه های روحی و روانی و شکنجه فيزيکی قرار گرفته بودند. در طول مدت حضورم در بند ۳۵۰ توانستم با ۱۹ نفر از دوستانی که تجربه شکنجه را از سر گذرانده بودند صحبت کنم. بيشتر شکنجه ها در بند وابسته به سپاه پاسداران اتفاق می افتاد و با توجه به سناريويی که نيروهای امنيتی برای هر زندانی تعيين ميکردند نوع و شدت شکنجه ها متفاوت بود. به طور مثال اگر قرار بود دوستی حتما اعترافاتی را از او بگيرند به هر وسيله ممکن او را وادار به پذيرش اعترافات و اتهاماتش ميکردند. در گفتگويی که با دوستان داشتم آنها شرح کاملی از آنچه در سلولهای انفرادی بر آنها گذشته است را شرح دادند. شکنجه های وحشتناک روحی و روانی و جسمی که با شنيدن آنها دچار اشتباه محاسباتی در اندازه گيری سقف وقاحت نظام در برخورد با زندانيان سياسی می شويم.»
اين روزنامه نگار افزود: «ضرب و شتم، ادرار کردن به سر و صورت زندانی، آويزان کردن از پا، زدن شلاق، استفاده از شوکر الکتريکی، زدن ضربات به نقاط حساس بدن و يک مورد تجاوز جنسی بصورت وحشتناک با استفاده از چسب PVC بخشی از شکنجه های جسمی بود که اين دوستان برايم نقل ميکردند. اعدام مصنوعی ، تحقير و توهين ، بازداشت اعضای خانواده ، تهديد به بازداشت و تجاوز به همسر يا دختر ، تهديد به صدور حکم اعدام ، خوراندن داروهای روان گردان و ….. بخش کوچکی از شکنجه های روحی و روانی در زندانهای جمهوری اسلامی بود که برای اين ۱۹ زندانی اتفاق افتاده بود . گرچه تعداد زندانيانی که مورد شکنجه واقع شدند بيشتر از اين تعداد بود اما در زمانی که من در بند ۲۵۰ بودم تنها موفق به گفتگو با فقط ۱۹ نفر شده بودم ، که برخی از آنان متاسفانه اعدام و برخی ديگر همچنان در حال گذراندن محکوميتشان هستند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر