يک شهروند کُرد اهل کرمانشاه خاطراتي تکاندهنده را از وضعيت زندان مخوف ديزلآباد کرمانشاه بازگو ميکند... كوروش رستميان بور هستم و ايام خدمت سربازي خود را در زندان ديزل آباد کرمانشاه سپري نمودم، در حالي که از زندان ترخيص شدم، نوشتار ذيـل خـاطراتي از زنـدان ديــزل آبــاد کرمانشاه ومشاهدات عيني که بعنوان اقدامي براي اطﻼع رساني و در قالب گزارش نقض حقوق بشر به نگارش در آمده است...
طبق آمارهايي که روزانه در حال تغييرند، تعداد زندانيان اين زندان هميشه از ٢ تا ٣ هزار نفر در نوسان است. اين زندان داراي ٩ بند است که اصطﻼحاً به آن مشاوره ميگويند. به دليل آمار باﻻي ورود مواد مخدر،ملاقات حضوري در اين زندان بسياري از مواقع ممنوع اعلام ميشود. بيشتر ملاقاتها به صورت کابيني و تحت کنترل شديد حفاظت زندان قرار دارد.
آمار محکومين به اعدام در اين زندان حداقل ۵۰۰ تن است که داراي محکوميت قطعي ميباشند و هر لحظه احتمال اجراي حکم آنها وجود دارد. درصد بيشتر محکومين به اعدام به جرائم مواد مخدر، قتل عمد و تجاوز به عنف مربوط ميشوند...
مشاور ٨ اين زندان بيشتر مربوط به جرائم مواد مخدر و مصرف کنندگان متادون است اين بند زندان به دليل آمار باﻻي تزريق مواد و ارتباطات جنسي، تعداد زيادي از اين زندانيان به هپاتيت و ايدز مبتلا هستند. بعضي مواقع هم در جهت تنبيه اين زندانيان مدتي آنها را به بندهاي ديگر تبعيد ميکنند و عليرغم خطرناک بودن اين زندانيان، مسئولين نسبت به وجود چنين زندانياني در بندهاي ديگر بي تفاوت هستند.
در طول دو سالي که من در اين زندان بودم حـداقل ۶۰ زنداني اعدام شدند، زندانيان سياسي اين زندان در جهت اعمال فشار بر آنها و بر طبق برنامه از پيش تعيين شده در داخل بندهاي مختلف زندان پراکنده ميشوند تا نتوانند به صورت گروهي روابط صميمي با هم داشته باشند و بر زندانيان عادي اين زندان تاثير بگذارند.
زندانيان سياسي که شمار آن ها به ۳۰۰ تن ميرسد، همواره از سوي حفاظت اطﻼعات زندان تحت فشار هستند و به صورت مداوم از سوي اين نهاد مورد تهديد قرار ميگيرند...
يکــي از روزهــاي ديمــاه زمســتان ســال ۸۶، يکـي از زنــدانيان زنــدان بــازپروري شــهر کرمانشاه که به دليل ابتلا به هپاتيت روزهاي آخر عمرش را سپري ميکرد، به بخش ايزوله منتقل شد و بعد از ۴ روز زماني هم که مُرد، سربازان جنازهاش را تا صبح بر روي برف حياط بهداري رها کرده و پس از آن تحويل خانوادهاش دادند...
زندانيان جوان به دليل اذيت و آزار از سوي زندانيان سابقه دار اقدام به دوختن لب، پلکهاي چشم و بستن گوش ميکردند. در واقع حفاظت و رئيس زندان به جاي گوش کردن به درخواست اين زندانيان آنان را به بند ٩ منتقل ميكرد گويا در اين زندان هيچ گوش شنوايي وجود نداشت و زنداني بايد ذره ذره ميسوخت و ميساخت.
يکي از زندانيان به نام مجتبي هم که در حين اعزام به دادگاه شهرستان اقدام به فرار کرده بود بعد از دستگيري مجدد توسط نيروهاي يگـان ويـژهٔ زنـدان، مـورد ضـرب و شـتم شديد قرار گرفت بطوريکه دست وي دچار شکستگي شديد شد و به دليل ضربات شديد وي قادر به راه رفتن نبود. مسئولين زندان پس از اينکه فهميدند اين زنداني تصميم به شکايت از مسئولين زندان را دارد، به مدت چند ماه تا بهبودي کامل و ناپديد شدن بقاياي ضرب و شتم وي را به بند ۹منتقل کردند و در اين مدت وي را از ملاقات و تلفـن نـيز محروم کردند...
در قرنطينهٔ زندان به دليل وجود آمار باﻻي زندانيان تازه وارد و درصد باﻻي اعتياد اين افراد به مواد مخدر، روزانه شاهد خودزني، درگيري شديد و پرخاشگري ايـن افـراد مبتـﻼ بـه اعتياد، بودم.
متاسفانه مسئولين زنـدان نسـبت بـه وجـود بيمار هـاي خطرنـاکي همچـون هپاتيت و ايدز و افراد متهم به قتل عمد قانون تفکيک جرائم را به اجرا در نميآورند. در بين اين زندانيان افرادي وجود داشت که به دليل خماري و مشکلات رواني اقدام به تهديد و ضرب و شتم ديگر زندانيان ميکرد.
چندين بار شاهد آن بودم زندانيان از سوي تعدادي از اين افراد که حتي داراي کارت رسمي بيماري ايدز و هپاتيت بودند، تهديد ميشدند که بايد به آنها کمک مالي کنند و در غير اين صورت با چاقوي آغشته به خون، آنها را هم ايدزي خواهند کرد و بدين ترتيب گويا اين افراد از زندانيان ديگر باج ايدزي بودن خودشان را ميگرفتند.
زنـدانيان سياسـي داخـل بنـد، بـه دليـل تهديـد زنـدانيان از معاشـرت بـا آنهــا، در انــزواي شديدي قرار داشتند. حفاظت به تعدادي از زندانيان مخبر، در جهت زير نظر گرفتن زندانيان سياسي امتيازات ويژه منجمله سيگار، مرخصي و تلفن ارائه ميداد و بدين دليل هر گونه بحث سياسي در اتاق زندانيان سياسي با احضار و تهديد آنها از سوي حفاظت صورت ميپذيرفت. گزارش عملکرد زندانيان سياسي از سوي حفاظت بـه ادارهٔ اطﻼعـات ارسال ميشد و اين اداره نيز با توجه به رفتار زندانيان در قبال درخواست مرخصي آنها تصميمگيري ميکرد...
انـزواي شـديد زنـدانيان سياسـي و هـم چنيـن صـدور احکـام سـنگين بـراي آنهـا ســبب ميشود ناخواسته جهت گذراندن اوقات روزانه، از طريق زندانيان سابقهدار به مصرف مواد مخـدر روي بياورنـد...
يکي از افسران انتظامي زندان که سمت معاونت انتظامي را داشـت بـه نـام “سـرهنگ کاکايي” از شکنجهگران اين زندان بود، در بازرسي روزانه از بنـدهاي مختلـف زنـدان خـود شخصاً در ضـرب و شـتم شـديد زنـدانيان شـرکت مـيکرد. يــک بــار در حضــور نزديــک بــه دويست زنداني ديگر يک زنداني را که مشغول سرگرمي جوز جوز در قرنطينه بود، به دليل ممنوعيت اين نوع بازيها، مورد ضرب و شتم و شديد قرار داد و بعد از اعتراض اين زنداني وي را به هواخوري منتقل کرده و بعد از لخت کردن وي و خيس کردنش با آب، اين زنداني را با باتوم کتک زد. بارها من خودم ديدم که با لگد زندانيان را زده و دندانهاي آنها را ميشکست.
شايد يکي از تلخ ترين صحنههاي دلخراشي که واقعا مدتي مرا متأثر کرد، قطع دست يکي از زندانيان سارق سابقه دار در محوطهٔ داخل زندان ديزل آباد با حضور تمامي زندانيان جرائم سرقت بود. اين زنداني که نزديک به چهل سال سن داشـت بـه دليـل سـابقه چندين فقره سرقت از گاوصندوق هاي مغازههاي شهر کرمانشاه، از سوي دادگاه به حد قطع دست محکوم شده بود. بعد از اجراي حکم براي ساعاتي وي را به قرنطينه زندان منتقل کردند، ديدن اين زنداني و قطع عضو وي تنها به دليل سرقت که آن هم به دليل فقر و بيکاري بود، مرا شديدا متاثر کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر