۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

اين داستان مردي است كه كرنش بلد نبود



محمد عليجاني بائي: اين داستان مردي است كه كرنش را بلد نبود. مردي كه هرگز سرخم نكرد و خم نشد. به برابر هيچ‌كس و نه هيچ چيز حتي برابر مرگ. داستان مردي كه ستاره شد، ستاره ماند و ستاره رفت.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مي‌گويند ستارگان را خاموشي نيست و تنها از ديدگان دور مي‌شوند. همانند ستاره‌ها، همانند ناصر حجازي كه ديگر قامت پرصلابت او را نخواهيم ديد و دل‌مان برايش تنگ خواهد شد. براي چهره مردانه‌اش، حرف‌هاي صريح‌اش حالا بايد براي ديدن دوباره‌اش به خاطره‌هايمان برگرديم به عكس‌ها و نوشته‌ها چرا كه ناصر حجازي ديگر كنار ما نيست. ناصر خان رفت، آن «مرد» رفت.

"
من ناصر حجازي هستم. سرد و گرم روزگار را چشيده‌ام. عمري از من گذشته است. همواره سعي كردم از مردم جدا نباشم. هميشه با مردم بوده‌ام، هرچه دارم از خدا و لطف‌ و محبت مردم است. من و امثال من مديون مردم هستيم. رفتم تا شايد ديگران بتوانند..." ناصر حجازي مردي از جنس آذر و آتش بود. آرام نبود و قرار نداشت. اهل بازي نبود و هميشه خودش بود. شماره يك آبي‌ها، ايران و آسيا 28 آذر 1328 در محله آرياناي تهران چشم به دنيا گشود و 62 سال بعد زمين و زميني‌ها را براي هميشه ترك كرد.

او سنگربان نخست ايران و آسيا در دهه 50 بود و در جام ملت‌هاي آسيا و بازي‌هاي آسيايي قهرمان شد. در بازي‌هاي المپيك و جام جهاني به ميدان رفت و با آبي‌هاي تهران در تخت جمشيد و جام باشگاه‌هاي آسيا به بالاترين‌ها رسيد. هنوز هم مانده‌ايم كه چرا فدراسيون جهاني تاريخ و آمار فوتبال ناصرخان ما را دومين دروازبان قرن بيستم قاره كهن پس از محمد الدعايه عربستاني مي‌داند. حجازي ما هميشه اول بود. هميشه يك بود. او فوتبالش را از نادر شروع كرد. از 1345 تا 1348 نادري بود و سپس راه تاج را در پيش گرفت. تا 1356 درون دروازه آبي‌ها تهران ايستاد و پس از يك سال‌ و نيم بازي براي شهباز دوباره به استقلال برگشت و تا پايان فوتبالش در سال 1365 كنار آبي‌ها ماند، ولي در سال 1369 و با پيراهن محمدان بنگلادش دستكش‌هايش را آويخت!

ناصر حجازي در فاصله سال‌هاي 1347 تا 1359 شصت و دو بار پيراهن تيم ملي ايران را پوشيد و تنها به خاطر قانوني عجيب و معروف به قانون «29 ساله‌ها» در 29 سالگي از تيم ملي كنار گذاشته شد.

حجازي پس از جام جهاني 1978 آرژانتين براي مدت كوتاهي با منچستريونايتد تمرين كرد و پنج بازي را نيز درون دروازه‌ تيم ذخيره‌هاي منچستريونايتد ايستاد. ولي همين مدت كوتاه و يا 5 بازي ناچيز دليلي نشد تا سرالكس فرگوسن و شياطين سرخ احوالپرسي او در دوران بيماري نشوند و از راه دور سراغ بازيكن تمريني خود را نگيرند. آن‌ها از راه دور جوياي احوال بازيكن تمريني خود شدند و ما در همين نزديكي هم حال ستاره‌مان را نپرسيديم! همين‌ها بود كه دل «مرد» را به درد مي‌آورد. چنان كه بهار هم نمي‌تواند حال و هواي ابري دلش را دگرگون كند. براي همين بود كه مي‌گفت و مي‌نوشت كه «غم قفس به كنار، آنچه عقاب را پير مي‌كند. پرواز زاغ‌ها بي سر و پا است

ناصر خان. چهل و يكمين دروازه‌بان شايسته فوتبال جهان آدم عجب و غريبي بود. عجيب و غريب ولي بزرگ، محترم و دوست داشتني. «مرد» فوتبال ما هميشه كارهاي خاص خودش را مي‌كرد. مثل همان زمان در هجده سال بيشتر نداشت و به خاطر شكستن كتف نامش از سوي رايكوف مربي وقت تيم ملي خط خورد، ولي او را به صحبت قانع كرد و در نهايت هم حرفش را به كرسي نشاند.

يا همان زمان كه راه بنگلادش را در پيش گرفت. دروازه‌بان و مربي محمدان شد و با اين تيم پرسپوليس مدعي در رقابت‌هاي آسيايي حذف كرد و در جمع 8 تيم برتر آسيا قرار گرفت. اين هم تصميم‌هاي دور از انتظار «ناصرخان» نبود. او يكبار آبي‌ها را با چيدمان 2ـ6ـ2 روانه شهرآورد تهران كرد و در نهايت هم نتيجه را 3 بر صفر واگذار به قرمزهاي تهران. او در تهران در ديدار پاياني جام باشگاه‌هاي آسيا هم تصميم عجيبي گرفت و محمدعلي يحيوي را به جاي پرويز برومند درون دروازه آبي‌ها قرار داد. شايد اين تصميم باعث شد تا جوبيلو ايواتاي ژاپن در تهران و برابر هواداران آبي در ورزشگاه آزادي جشن قهرماني را برپا كند. ناصر حجازي تمام عمرش را جنگيد و مبارزه كرد، درست همانند 15 ماه پايان عمرش با سرطان ريه. او در مدرسه عالي ترجمه، مدرك ليسانس مترجمي زبان را گرفت، همانجا با همسرش آشنا شد، گرچه آتيلا و آتوسا حاصل اين پيوند بودند، ولي دروازه‌بان فراموش شدني فوتبال ايران ستارگان بسياري در فوتبال ايران و جهان به همگان شناساند از جمله علي دايي، آقاي گل فوتبال جهان و رحمان رضايي را.

فوتبال همه زندگي‌اش بود، ولي او هرگز نخواست تا يك بازيكن بازنشسته ولي خوشنام بماند.

او هيچ گاه در سايه نرفت. شنا بر خلاف جهت آب عادت هميشه آقاي شماره يك ما بود. حالا او رفته است، ما مانده‌ايم بدون ناصر خان حجازي. فوتبال ايران ديگر ناصر حجازي خوش پوش و خوش گفتارش را ندارد. دل‌مان برايت تنگ مي‌شود. براي تو، حرف‌هاي صريحت و رفتار مردانه و مردمدارانه‌ات.

حالا بايد ميان خاطره‌هايمان آن «مرد» را جست‌وجو كنيم.

حالا ما مانده‌ايم و چسبيده‌ها و خاطره‌هايي دير و دور. به دورود آقاي هميشه شماره يك . خداحافظ ناصرخان . خدانگهدار آقاي حجازي، روحت شاد و سپاس كه اسطوره بودي، اسطوره ماندي و به دنبال باد نرفتي. ياد مردي و مردانگي‌ات تا هميشه به خير باد. ايسنا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر