۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

از چیست خدایا که تو بسته است زبانت؟




از چیست خدایا که تو بسته است زبانت
ولگرد بیابان شده پیغام رسانت
پیغمبـــــرت ار دکتر و عالم بُد و استاد
دین بلکه جز این بود که آورد شبانت
گر داشت سواد و خبراز دانش امروز
شاید به از این بود کنون وضع جهانت
گر قصد شناساندن خود بر همه داری
از چیست فرستادن پیغام نهـــــــــانت
در غار و سر کوه و در گوش پیمبر
گفتی ز چه پنــــــهان ز خلایق سـخنانت
وقتیکه به زنبور و شتر وحی نمودی
مقدور نبودت به بشــــــــر وحی ِعیانت
میکردی اگر آگهمان جنگ نمیخواست
باور به تو میکرد همه خلق جهـــــانت
گویند که در جنگ احد تیر پراندی
قربان تفنگ و قمه و تیر و کمــــــــانت
آسانتر از این بود که الهـــام نمائی
خودرا به همــــه خلق زمینت و زمانت
تا اینکه نه مجبور به کشتن شوی و جنگ
نه تیر و کمـــان لازمت آید نه سنایت
پس چیست اگر خالق رحمان و رحیمی
آن دوزخ و این دین به شمشیر نشانت
از دین تو خلقند پناهنده به کفـــــــار
بیش است چو تهدید تو از مهر و امان ات
اینقدر که در دین به زنان سخت گرفتی
لابد که بتو سخــــــــــت گرفتند زنانت
گفتی به کتابت که توئی قادر و قهـــار
پیداست از این دین چنین زور چپانت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر